دجل با زندگی....
کاش می شد شب ها وقتی که تنها می شویم با خدای یاس ها خلوت کنیم کاش می شد نیمی از زمان خویش را صرف قسمت کردن شادی کنیم کاش می شد با حرفی که چندان سبز نیست،صدف های نقره را نشکنیم کاش می شد در میان شهر عشق،ردپای عشق را پیدا کنیم کاش می شد با تمام جمله ها،ذره ای از عشق را معنا نمود کاش می شد زندگی را لمس کرد کاش وقتی آرزویی می کنیم از دل شفافمان رد شود.مرغ آبی هم از آنجا بگذرد ، حرف های قلبمان را بشنود کاش می شد در نگاه خوب یار ، طعم تلخ زندگی را هضم کرد کاش می شد در تمام روز ها،زندگی را قطره قطره جمع کرد کاش می شد با صدای یار خویش،نغمه بلبل را تفسیر کرد. کاش می شد در میان باران،با تمام عشق ها وصلت نمود کاش من و تو دو برگ بودیم تا هنگام خزان زودتر از تو می افتادم،تا هنگامی که تو می افتی ، تو را در آغوش بگیرم کاش اصلا می شد تا خود خدا رفت! تا خوده خووودش..
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |